درمحضرآیت الله بهجت ره
درمحضرآیت الله بهجت ره

درمحضرآیت الله بهجت ره

اینگونه_بود ...

اینگونه_بود ...

خاطره‌ای کوتاه از سبک زندگی آیت‌الله بهجت (ره) :

چند روزی بود که مرتب در مورد مرگ صحبت می‌کرد. آن روز هم وقتی می‌خواست به اتاق خودش برود، رو به مادرم کرد  و گفت: «می‌شنوی؟» مادرم گفت: «بله.» فلان آقا را در فومن می‌شناختی؟  بله.

_ یادش به خیر، همیشه این شعر را می‌خواند:

 «یاران و برادران، مرا یاد کنید. رفتم سفری که آمدن نیست مرا» بعد دوباره پرسید: «شنیدی؟» مادرم جواب داد: «بله! شنیدم.»

آقا لبخندی زد و رفت. آن روز نه معنی حرف‌هایش را فهمیدم و نه  علت خواندن آن شعر را. تا سه روز بعد که برایم معنی شد. آن جمله‌ها، آخرین کلامش با مادرم بود. بر اساس خاطرۀ حجت‌الاسلام و المسلمین علی بهجت

این بهشت، آن بهشت، ص٨۶

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.