درمحضرآیت الله بهجت ره
درمحضرآیت الله بهجت ره

درمحضرآیت الله بهجت ره

برگ_سبز

برگ_سبز

زنبیل دعا!

مرحوم آیت الله بهجت عالمی زاهد و بسیار ساده زیست بودند. در منزل و اتاق ایشان زیلوهایی پهن شده بود که قسمتهایی از آن از بین رفته بود. گمان کنم متعلق به چهل سال قبل بود.

آن موقع، مرجع نبودند اما بعد از مرجعیت‌شان هم وضع همین گونه بود، حتی با رفت وآمدهایی که اقتضای مرجعیت ایشان بود زندگیشان عوض نشد و در عین حال اهل بخشش و بذل بودند.

روزی به منزل آقا رفتم. مشغول قرائت بیتی به مضمون «دوستان را کجا کنی محروم *** تو که با دشمنان نظر داری» بودند و آن را با آهنگ ملایمی زمزمه می کردند.

سپس در همان حال، مبلغ محسوسی را به عنوان شیرینی ازدواج به بنده دادند. عرض کردم اگر کاری از بنده ساخته است، در خدمتم.

با حالتی طنزگونه فرمودند: از این در که خارج شدی، داخل گذر خان می شوی. زنبیلی برمی‌داری و مقداری دعا برای من می فرستی که سخت محتاج آن هستم

برگ_سبز

برگ_سبز

آیت الله بهجت، بهجت نشد مگر...

آیت الله قوچانی نقل می کنند: همان موقع که آقای بهجت در نجف مشغول تحصیل و تهذیب نفس هستند عده ای که مطالب عرفانی را قبول نداشتند نامه ای برای پدر آقای بهجت می فرستند و در مورد ایشان بدگویی می کنند و می گویند ممکن است فرزندت از درس و بحث، خارج شود

پدر بزرگوار ایشان نامه ای برای آقای بهجت می نویسد که من راضی نیستم جز واجبات، عمل دیگری انجام دهی، حتی راضی نیستم نماز شب بخوانی

آقای بهجت می فرماید: وقتی نامه ی پدرم به دستم رسید، خدمت آقای قاضی (ره) رسیدم و نامه را به ایشان نشان دادم

ایشان فرمودند: شما مقلد چه کسی هستید؟ گفتم : من مقلد آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی (ره) هستم.

ایشان فرمودند: باید بروی از مرجع تقلیدتان بپرسید

آقای بهجت می فرماید: من نزد آقا سید ابوالحسن اصفهانی (ره) رفتم و از ایشان کسب تکلیف کردم، ایشان فرمودند: باید حرف پدرت را اطاعت کنی

از آن موقع به بعد آقای بهجت سکوت می کنند و چیزی نمی گویند.

در سکوت مطلق فرو می روند و حتی برای خرید، از خادم مدرسه تقاضا می کنند تا این کار را برای ایشان انجام دهد؛ چرا که سخن گفتن از واجبات نیست و کار و فعل مباحی می باشد

ایشان گاهی اوقات اجناس مورد نیاز خود را روی کاغذ می نوشتند و به مغازه دار می دادند.

ایشان خیلی کم در کوچه و خیابان رفت و آمد می کردند و تمام این کارها به خاطر این بود که می خواستند از یک دستور پدرشان اطاعت کنند

اما خداوند راه را کوتاه می کند چون برای خدا حرف پدر را اطاعت می کند.

دیگر بزرگان نیز نقل می کنند که  آقای بهجت، بهجت نشد مگر این که عبا را سر می کشیدند و به درس می رفتند و بر می گشتند تا مبادا با کسی برخورد کنند و حرف بزنند؛  چون دستور پدرش این بود

 منبع: صاحب دلان جلد 1 (پرده نشین)

آیت اللّہ بهجت(ره) :

http://s8.picofile.com/file/8280732718/%D9%87%DB%8C%DA%86_%DA%A9%D9%88%D8%AF%DA%A9%DB%92.jpg

آیت اللّہ بهجت(ره) :

هیچ کودکے نگران وعده بعدے غذایش نیست،

زیرا بہ مهربانے مادرش ایمان دارد،

اےکاش من هم مثل او بہ خدایم ایمان داشتم!

روزی چند دقیقه زودتر برای درس به خانه آقا رفتم


http://s9.picofile.com/file/8280104918/%D8%B1%D9%88%D8%B2%DB%8C_%DA%86%D9%86%D8%AF.jpg

روزی چند دقیقه زودتر برای درس به خانه آقا رفتم، دیدم پیرمردی نشسته و آقا به او توجهی خاص دارد، بعد از دقایقی آقا فرمود: ایشان (آن پیرمرد) هرگز بی وضو نمی خوابد، اگر شبها چندین بار هم بیدار شود باید حتماً وضو بسازد. »

حجه السلام والمسلمین قدس، یکی از شاگردان آیت الله بهجت

Howzehir


کلام_علما

http://s9.picofile.com/file/8279838400/%D8%A2%DB%8C%D8%AA_%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87_%D8%A8%D9%87%D8%AC%D8%AA_%D8%A7%DA%AF%D8%B1%D9%85%DB%8C%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%87%DB%8C%D8%AF.jpg


کلام_علما

آیت الله بهجت (ره): اگر می خواهید از ناحیه دعا به جایی برسید، زبان حالتان این باشد: تسلیم خدا هستیم...

Tebyan